خاطرات پریسا جون

سلام دختر مهربونم... روز 14 مردادماه 1402 ساعت 19:13 به حسن آقاعلوی(داداش عموعلوی)زنگ زدم که هر چی تلاش می کنم با گوشیم نمی تونم جواب قبولی های تیزهوشان رو ببینم چون تو بانکم و از سیستم بانک مجاز به این برنامه نیستم...گفتن الان من و عارف داریم قبولی ها رو رصد می کنیم کد ملی ت، رو بهشون دادم و هنوز 2 دقیقه نشد گفتن:دیدین بهتون گفتم  پریساجان قبوله....قبول شده مبارکههههههه.....اصلا باورم نمیشد کلیییی ذوق کردم... با اینکه خیلی من و بابا تمایل نداشتیم که بری تیزهوشان چون از هر کی سوال می کردم می گفت که خیلی بهشون فشار میارن و ازشون زیاد درس میخوان و و و و .... خودت هم می گفتی چون مبینا بهم گفته تو قبول نمیشی فقط بخاطر همین دوست ...

سلام محبوب قلب من خدایا سرنوشت دخترم را آنقدر زیبا بنویس که من از ته دل بخندم...آمین دخترم آرزو می کنم روزگارت از رحمت لبریز و دستانت از نعمت سرشار و چشمانت از نور روشن و زندگیت رضایت بخش و عاقبتت ختم بخیر شود.                                         20مهرماه 1402                      12سالگیت مبارک عشق من دخترم تو فقط یک بار زندگی می کنی.از تمام ذرات این پدیده شگفت انگیز که بهش هوشیاری می گوییم،لذت ببر و خودت رو توی حسرت و پشیمونی چیزی که قبل...